دکتر عبدلی و راه سپید تالش شناسی
نقی مهر پویا
چند سال پیش هنگام بازگشت از تهران، خودروی سواری در جاده گذرنده از روستای جمشیدآباد رودبار پنچر شده و ما سرنشینان ناگزیر از خودرو پیاده شدیم تا راننده چرخ خودرو را جایگزین نماید. جمشیدآباد در کمرگاه کوهی سرسبز و زیبا در کرانه باختری رودخانه سپیدرود (ایسپی رو) واقع شده که با انبوههای از کوهها و درههای اطراف آن بویژه قله مغرور و بلند درفک (دلفک) در سمت خاور و شالیزاران سرسبز آرمیده در کنار رودخانه با بوی خوش برنج عطرآگین و گندمزاران طلایی لمیده و در شیب کوهها همراه با پیچ و خمهای خیالانگیز سپیدرود (ایسپی رو) در چینشی بیمانند در کنار یکدیگر چشمانداز وصف ناپذیری را پدیدار میکند که چشمها را خیره ساخته و دلها را ربوده و ذهنها را مدتها به خود مشغول میسازد. باید گفت زیبایی جمشیدآباد گفتنی و نوشتنی نیست بلکه تنها و تنها دیدنی و دل سپردنی و ستودنی است که به پندار من هر انسان گذرندهای چه سواره و چه پیاده به گاه گذر از آن دم را غنیمت شمرده و همه تن و جان خود را تبدیل به چشم کرده و زیباییهای دلچسب آن را به تماشا نشسته و به دل خواهد سپرد و این دیدار خیالانگیز را هرگز فراموش نخواهد کرد.
من محو تماشا برای خرید چیزی به فروشگاه کوچکی در کنار جاده رفتم. دو نوجوان در داخل فروشگاه داشتند به زبان تالشی با هم گفتگو میکردند. من شنیده بودم که مردم جمشیدآباد تالش هستند و برای بهتر دانستن آن سر سخن را با آن دو نوجوان باز کرده و از ایشان پرسیدم: شما اهل کجایید که دارید به زبان تالشی حرف میزنید؟ آنها در پاسخم گفتند که اهل همان روستا-جمشیدآباد- هستند و اهالی آن نیز تالش میباشند. سپس یکی از آنها با شگفتی از من پرسید: شما اهل کجایید که دارید تالشی سخن میگویید؟ من گفتم: مگر شما نمیدانید که در جاهای دیگر به غیر از جمشیدآباد تالش وجود دارد؟ آنها شگفتزده پرسیدند: مگر در جاهای دیگر نیز به زبان تالشی صحبت میکنند تا جایی که ما میدانیم تالشها فقط در جمشیدآباد زندگی میکنند. البته ما هنوز به جاهای دیگر نرفتهایم و بنابراین در این زمینه اطلاعی نداریم.
نزدیک به چهار دهه پیش ما تالشها بجز تعدادی معدود کما بیش مانند آن دو نوجوان جمشیدآبادی میپنداشتیم که زبان تالشی تنها در محل زندگی خود ما و چند روستا و آبادی بالا و پایین آن روایی دارد و بس، و در دیگر جاها نه تالش زندگی میکند و نه کسی به زبان تالشی حرف میزند. هر چند که از جدایی تالش شمالی از سرزمین مادری خود ایران و قطعه قطعه شدن و به محدودههای کوچکتر تبدیل شدن تالش باقیمانده و حذف و محو نام تالش از سرنامههای اداری از نام آمیخته گیلان وتالش زمان زیادی سپری نشده بود ولی این نادیدهانگاری و حذف تعمدی خیلی زود کار خود را کرده و تالشان دیرینگی تاریخی و گستردگی و وحدت جغرافیایی خود را به بوته فراموشی سپرده و نسبت به شاخصههای هویتی خود بیتفاوت شده بودند. با این اوضاع و احوال هر یک از تالشان به فراخور ارتباطاتی که با سایر مناطق تالش داشت-که آنهم به دلایل گوناگون محدود بوده و ارتباطات کلان از هم گسیخته شده بود- گستردگی منطقه قومی و زبانی تالش را به همان نسبت به آرایههای ذهن خود میسپرد. با این عناصر اندیشگی ما محدوده قومی و زبانی خود را ناپهناور و ناچیز پنداشته و به تبع آن خود را کوچک و کمینه میانگاشتیم. از دیدگاه روانشناسانه مرزهای کوچک و بسته در سنجش با مرزهای بزرگ و پهناور در صورت نبود دید علمی باور به کوچکی و ناتوانی را در ذهن پرورانده و خود کوچک انگاری را برای باشندگان خود به ارمغان میآورند. بر همین پایه ما خود را کمینه و حقیر فرض میکردیم تا جایی که برخی از تالشها در مناطق مجاور و غیرتالش از گفتگو به زبان تالشی با یکدیگر پرهیز میکردند. و این مسئله داشت به رسمی ناخوشایند و دلآزار تبدیل میگردید و اگر کسی این رسم را رعایت نمیکرد به شدت مورد سرزنش قرار میگرفت. همه این عوامل دست به دست داده و سدی در برابر رشد و بالندگی زبان تالشی شده و به جریان حذف و محو زبان تالشی و استحاله قومی تالش منتهی گردیده و روند رو به رشد وفزاینده این فروپاشی و خاموشی و فراموشی هویتی را تسریع میکرد و این خود دلشوره جانگذاری دیگر بر دل و جان ما انداخته بود.
در همین زمان بود که دکتر علی عبدلی به پا خاسته و تیر و کمان قلم و کاغذ را برداشته و همچون آرش کمانگیر که از فراز دماوند تیری را به دور دستها انداخته و با پری از جان خود آن را به پرواز درآورده تا مرز ایران و توران را هر چه گستردهتر سامان دهد، از ستیغ کوههای تالش تیری بر سپهر اندیشه رها کرده و مرزهای تالش را از ایسپی رو تا کورا و از اعماق دیار آذر و آرتا و مغان تا کرانههای نیلگون کاسپی گستراند و هر بار با تألیفی گرانبارتر از پیش به گوشههای تاریک و روشن آن پرداخت که ما هر بار با هیجانی وصف ناپذیر از گستردگی جغرافیایی تالش و از دیرینگی تاریخی آن و از صلابت و سربلندی قوم تالش فرازمندتر از قلههای تالش و از ژرفای فرهنگ و هنر و ادبیات تالش عمیقتر از ژرفنای کاسپی و از توانمندی و پویایی زبان تالشی همتراز با زبانهای زنده دنیا و از بزرگی و شوکت نامداران و مشاهیر تالش همپای بزرگان جهان آگاه شده و سرافرازتر گردیدیم. و به این باور راستین رسیدیم که ما نه تنها کوچک و حقیر نیستیم بلکه برابر و بازو به بازو با دیگر اقوام ایران و جهان در ساختن و پرداختن زندگی سهیم بوده و از خلاقیتهای خاص خود برخوردار هستیم. از همه با ارزشتر بر خود بالیدیم که سرزمین قومی ما از دیرباز نام زیبای «تالش» را بیآنکه از دستور زبان فارسی و یا سایر قوانین گرامری جهان تبعیت نموده و برای ساختن نامواژه اسم دیار از نام قوم ساکن در آن پسوند «ستان» یا «ان» یا «یا» و یا «یه» را به دنبال خود یدک بکشد، برگزیده و بر خود نهاده است. این فرمانناپذیری و سر ناسپردگی زبان تالشی از زبانهای دیگر برای ساخت نام دیار از نام قوم تالش ساکن در آن کافی است تا ما به توانایی و نیرومندی زبان تالشی پی ببریم. این خودکفایی ریشه در استواری و صلابت و ویژگی منحصر به فرد زبان و قوم تالش دارد تا واژه سپندینه تالش هم به معنای قوم و هم به معنای دیار یگانگی قوم و سرزمین تالش را به چشم جهانیان پدیدار نموده و فرهنگ نویسان را وا دارد تا ذیل واژه تالش بنویسند: «تالش نام قومی است که در منطقهای به نام تالش زندگی میکند.» و در همین راستا چنانچه از یک تن تالش پرسیده شود که تالش کیست و یا چیست؟ بیدرنگ پاسخ میدهد: «من و سرزمینم هر دو تالش هستیم» به زبانی دیگر «من و سرزمین قومی من در درازنای تاریخ پر فراز و نشیب یگانه بوده و هیچگاه از یکدیگر متمایز و بیگانه نیستیم و نخواهیم بود. من و سرزمینم هر یک به تنهایی و مستقل از دیگری معنا و مفهومی نداشته و نخواهیم داشت» روشنتر و سربلندتر از این سخن در پاسداشت از سرزمین مادری گفتمانی در جهان وجود ندارد.
باری تیر آرش کمانگیر تالش بسیار زودتر از آنچه که پیشبینی میشد به هدف نشست. در فاصله کوتاهی عده چشمگیری از فرهیختگان و دانشآموختگان تالش دست به کار شده و در زمینههای گوناگون به کاوش پرداخته و قلمفرسایی کردند. آرمین فریدی موسیقیدان و شاعر جوان ضمن پژوهش و بازسازی تنبور تالش که به گفته خودش نام و عکس تنبور تالش را نخستین بار در آثار دکتر عبدلی دیده بود- اینچنین سرود: ایسپی رو دا کورا چَمَه زَمینَه...
از آنجاییکه این شعر از دل آرمین فریدی برخاسته بود لاجرم بر دل همه تالشان از ایپسی رو تا کورا نشسته ودهان به دهان گشته واز آن زمزمه ها و دستونها و ترانهها خوانده و میخوانند .
اما از آنجایی که هیچ پدیدهای در جهان بدون ضد و دشمن نبوده و نیست، دکتر عبدلی نیز از گزند دشمنان در امان نماند نخستین دشمنیها از آستین نقدهای مغرضانه و غیرعلمی وناکارشناسانه بیرون آمده وبه تخریب و ویرانگری نوشته ونویسنده هر دو با هم پرداخت.
ناگفته نماناد که هر نوشته و کتابی قابل نقد است و آثار همه نویسندگان وپژوهشگران از جمله دکتر عبدلی نیز بی نیاز از نقد و بررسی نبوده ونیست .در واقع نقد علمی وکارشناسانه و به دور از هرگونه غرض .
یک نوشته و یا یک کتاب نشانگر پویایی نهفته در آن نوشته و کتاب است. اما به قول رومن رولان در رمان ژان کریستف «رویم با آن نقادان شتابزده وتنگ نظر است که پا بر دوش نویسنده بزرگ میگذراند و میگویند من از تو بزرگترم.»
در همین راستا طعنهها و ریشخندها و حسادتها کم کم به ناسازگاری ها وموانع بی شمار بر سر راه پژوهشگر بزرگ تالش تبدیل گردید. در این میان کلوخ اندازی های دوست نمایان درد ناک تر از سنگ اندازی های دشمنان وی را تهدید می کرد. اما عبدلی خستگی ناپذیر خم بر ابرو نیاورده و به دور از جوسازی های بیهوده با تلاش های شبانه روزی بدون کمترین امکانات به کار خود ادامه داده و با تالیف بیش از بیست جلد کتاب ارزنده ومرجع وبا انتشار ده ها مقاله ونوشتار در زمینه های گوناگون قوم و زبان سر زمین تالش راهی را هموار ساخت که سرانجام به گلستان تالش شناسی ختم گردید . به نظر نگارنده این راهی است که پویندگان بسیار داشته و خواهد داشت.
نا گفته نماند که نخستین کوشندگان راه تالش شناسی از حدود نود سال پیش در تالش شمالی - بخش به ناحق جدا شده تالش –اندیشمندانو هنرمندانی چون ذولفقار احمدزاده و مظفر نصیر لی بودند ولی تالشان ایران هیچگونه اطلاعی از آن نداشتند.
در ایران نیز نخستین کتاب شعر تالشی به نام خندیل پشت توسط شاعر گرانقدر و فقید تالش استاد مسرور ماسالی - کیش خزان ناپذیر
تالش-در سال 1352منتشر گردیده بود . وهم چنین چند تن از نویسندگان بزرگ ایرانی و غیر ایرانی تحقیقاتی در باره تالش انجام داده که از آن جمله باید از مارسل بازن فرانسوی با اثر وزین و دو جلدی «تالش منطقه ای قومی در شمال ایران »که در سال 1367 ترجمه و منتشر گردید یاد کرد. با این همه بخش بزرگی از آگاهی و اطلاع از تالشان آن سوی مرز و آثار منتشر شده آنان پس از فروپاشی شوروی ورستا خیز قومی تالش شمالی مرهون زحمات دکتر عبدلی بوده که با ترجمه کتاب ها و مقالات پژوهشگران و نویسندگان تالش آن سوی مرز و انتشار اشعار شاعران تالش آن دیار به این امر مهم مبادرت ورزید . . این کار سبب شد تا تالشان دو سوی مرز پس از حدود دویست سال جدایی با یکدیگر دیدار نموده و از اوضاع و احوال همدیگر با خبر شوند و باهم تبادل فرهنگی نمایند. در پایان باید بگویم که راه سپندینه و سپید تالش شناسی در ایران که - اکنون ره پویان فرزانه بسیاری دارد و خواهد داشت - وامدار رنج نابرده گنج دکتر علی عبدلی این بزرگمرد نامدار تالش، «پیلَ تالش» بوده که هنوز دغدغه اصلی زندگی اش «تالش» است و با دستانی که از گزند روزگار ناروزگار لرزان گردیده بدون هیچ گونه چشم داشتی هم چنان مینویسد و هر سال نامه ای از خامه اش می چکد. نامه ای، برای من، برای تو و برای همه تالشان!باشد که ما نیز به راه سپید تالش شناسی که ما را به قله های بلند هستی رسانده وسر افرازی و افتخار را برایمان به ارمغان می آورد پیوسته و آن را با پویایی و خلاقیت بپیماییم . تالش، ایران و جهان را، انسان را بشناسیم و بشناسانیم. ایدون باد
پیشکش به تالشی سوزَ مازواَ دار ؛ علی عبدلی
سَـــــوزَ مــــدا
نقی مهر پویا ( هَشی وَش )
ای ی ی ....
اَیْ گیدیَ مازواَ دار
اَیْ بلندَ آسمون آفتاوی نَه
مانگی نَه
سارَه اون نَه
اشتˇ دَسارَس دَسَ سَر
اَیْ همیشَه یاشتَ مشت
بَدانگَ بَد گورَه روزیگاری نار
خاسینَ راستَ اودار
چˇ تˇ نَه دَوْیَردَه ام پاییزی را کˇ ناگهون
اَ آسینَ برزنگَ مشتَ گلَه آکَردیرَه یو آبیرَه ای تِیَ دَس
چومنی کˇ تَسلیمَ دَس!
مازواَ داری آزونیم
هَمَه اون را خاسی نَه آزون اِسا
جَنگَلی مین دِریا بَرز و بلَند
لالَ جَنگَل اَ هَمَه دار و دوچون
روک و پیل، پاچ و بلَند گردی چˇ پا بن جیریا!
آسمونی کااواَ شکَه
ـ کˇ وییَر اَیْ نَه دَرایْ ـ
خاسی چˇ جان دِریا!
آفتاوی زَرنَه لَپَه
مانگَ تا نقرَه لَپَه
چˇ دَسَ سَر پِریا!
هَر گلَه تی تی بخایْ پَر آگِری جَنگَلی کو
روکَتِه چیْ خالَه اون سَری نشی
آوازَه تِه یی پِاِ نی
یون ایلَه خلِه یْ ویکَشی
تورکَ سوکی کˇ پیشا آسیدَه شَو روز آکَری
چˇ خالون کو دار نشی
والویَه تِه یْ بخا بَروَزْ بکَری جَنگَلی سَر
چˇ دَسَ بنی نَه شی
هَر کَسی کˇ موند آبی یو آسی یی
اَیْ کو شی پِشت آیِنی چˇ سا بنی موندْ آکَری
دا اشتَن جانی کو موندی ویکَری
هَر کَسی تَرس آگِری ززْ آگِری جَنگَلی کو
مازواَ داری برزنگی یو بَرزیَتی ویر وَری
بوکَ بن چیْ نومی نَه مَـنِه خونی
چˇ رَکون خوین پِتیلی چˇ جانی نی تَس آتیلی
چˇ دَس و پا اَسَرون زور دَلَکی
چˇ دیل هَمَه شار آبی باندر آبی
هَر کَسی اَوی آبی جَنگَلی کو
مازو نَه سامون کَری
دا کˇ اشتَن را تلَفی
هَر کَسی زَمی پِلَکی چˇ جانی داجی دَلَکی چˇ سَری
مازو نَقلی ویر وَری:
ای هَزار تا ویشتَه تَر داز و تَوَر
ویرومَه چˇ جان و پَر
ای ی ی ...
چˇ قَشَنگَ گَلِنی ....
چˇ خاسَ آیرَ خالِنی ....
چˇ نازَ جونَ بولِنی .....
کˇ شوشَه کَردَشونا مازواَ گلَه نَه
چدَه سَنگین
هَمَه تا مَغزَ گلَه، اَخچَه گلَه
اینجَنیینَه دَرَنجَن آرَنجَن آبینَه هَمَه
کˇ چَوون نوم و نوشون
مازو جانی کو هَمَه گلونج گلونج
کَت گینَه بَه یادگار
کˇ دا روزی جَنگَلی سَر زندَه یَه
اَوون ویر نِبَر کَرˇ
اَخَلِی .... گیدیَ دنیا.....
چ بو واتِه مازواَ داری دیلی کو ....
داغ بَه دیلَ مازواَ دار
تَمَدار بَه تَمَدار!
چˇ ریشِن هَزار نباختی ویشتَه تَر آنشتینَه
زَمینی دیلی دیلَه!
اَسَرونَ خالَه اون آوشتِه را زوک ژَندِه را
گوشَ دار بَه گوشَ دار!
زَم و درد و سوج و بوج و
سی و داج
مازو نَقلی وَری کو
روک آبی بیجَه تِلی میجَه تِلی
مغوب آبی
مازو نَقلا کˇ هَمَه شیرین شیرین
خاسَ مَسِمون داری!
باهارَ سَرمَندی را
وختی کˇ ورودَمی
بَرغَدَم غَمچی ژَنی خرَچَکی
گرَخْنَه گروم گروم گر ویچَکی
آسمون خای دَچَکی
مازو دَس راست آکَری جیدار آنِیْ آسمونی!
تاوسون
وَختی کˇ زوالَه را هَوا هَمَه زم پیگِری
جَنگَلی خَف آگِری خای پِترَکی
مارَ وردی یَه گاچَ لینگَ نَمییِن، بیوَختی اِن، نوم ویلَکِن
ویشکیلی واز پیگِرین جَنگَلی کو
هن هنا کˇ مچَنَ بو ویخَنی یی هَمَه جا
مازواَ دار
پَنَ سایی جیکَری جَنگَلی سَر
خنکَ زوالَه سا
دیل آچیکَ زوالَه سا
اَیْ هِه هِه ....
چدَه نشتِمون داری!
جَنگَلَ زوالَه وا
خاسَ کیلاوُن نازَ پردِمونی نَه
مچَنون و خَفون و نَمییَه اون گِزˇ ژَنی دور ویداری
خال و بولون و لیوون ناز آکَری
اَوون نَه مزا کَری اَوون هَمَه وشتَن وَری
پاییزَ سَرمَندی را وَختی گَرمَ وا هَنی سَرتور آبی
گَوَنی گَوَنی نَه دَمونی سَفیونی کَری
جَنگَلی خای پِکَنی
پیشا هَمَه پِتاری زمینْ زماتی ویکَنی
مازو اَیْ نارآگِری دَوَز کَری
اَیْ نی کَرگَ بال کَری
گَرمَ والی مازو بالون مینَه کو غیار آبی
شوغْنَه پیختَه چَکیلَ وَرگی شیوار زوزَه کَری
زمسون
هَر چی غَزری گینی یو بَرهود دَمی
وَر و یَخ جَنگَلی هَمَه ویبَری
روک و پیل، دار و دو چون
چَوون سَر جیر ویلَکا، پش آبِنا
نَفَسِن سینَه دیلاوُن دَخَتِنا
مازواَ دار
سَری راست آکَردَشا خرون کرا کَپون ژَنی
چˇ جانی اَرَخ ویبی چلَه چلَه چیْ دیلَه سو گَرمی درِه
وَرَ پَرگِن پوریکِن وَشتَن کَرین آسمونی
وشا جَنگَلا و ایلَه مازواَ دار
چˇ دیَشتِمون
روتالَ کیشَ ریتِه تِه یی کˇ پِروما چَرَمین
هیچ بَه چِم نایْ
هیکَس اَیْ میج نِپِنِیْ
اَ کیا یو ام کیا
ام کا اَ کا؟!
بَما آخ .... اَخَلِی....!
نِزونوم چˇ دَویَردَه
چˇ فَندی کار آدوشَه ام بَدگورَه ستمَ کَرَه زَردَ خَزون
یون کˇ نی چ هَنگَه ای
ایشتَه مازواَ داری را
چˇ گمونی چˇ سَری تاوندشَه
کˇ اَ برزنگ
پیلَّ پیلَّ مازواَ دار
جَنگَلی سامون دییِن پا مندَه دار
اَ دوکَ راستَ اودار
آسمونی را جیدار
اَ هَمیشَه یاشتَ مشت
بَداََنگَ بَدگورَه روزیگاری نار
اَ روزی را کˇ نیا هیکَسی ام کردکاری را گوشَ دار
مشتَ تا آکَردشَه یو
آبَه ای گلَه تِیَ دَس
چومنی کˇ تَسلیمَ دَس!
دِدییِس چَه روزیگار
بی بَفا مرنجغَ نا چکلَ ناروزیگار!
گوشَ لا هَمَه گلَه دال آبینَه
چِمَ لا زˇت آبینَه
اَوِنی کˇ هیچی اشتَرا نِنین نی
هَمَه تا تات آبینَه
مات آبینَه!
اَز نی هَمه اون شیوار
غَم بَه کول، ویمَردَه جان، دیل اَنَه شار
شیمَه کنجی گِتمَه
بالِنم هَر دˇ گلَه لَس آبینَه
بی زَوَر بَلَکیمَه
هن هنا کˇ چمˇ مشتِن دِه آبین
چمˇ دیل اَگر دَلَکَه نِپیشَه تَسلیم آبو
هم زمات
پیلَّ بزغلی کَنار
چمˇ چِم پِلَکَه بَه اَ خاسَ نازَ کیشَ دار
کˇ اشتَن دیلی دیلَه سَوزَ مدا نَه پِروما
کˇ روکَ مشتَ تِه یی ویچیندَشا
کˇ چˇ چار داوری هَمَه
بر و چَر و لِم و تال آتَندَشا
سَوزَه مشتی یاشتَشا خزونی نار
ام بَداَنگَ زردنَ لَفچ و لیغار
جَنگَلی سَوزیَ پِتار
چمˇ دیل شادی درِه شَه بَروَزˇ
تندَ ویکو دَلَکَه تتام تتام
تتام تتام
اَسَرون شار آبَه شار!
اَز هَنی راست آبیمَه
غَمَ لا فر آدومَه ویر آدومُه
تورَ تاسی اَسَرون آوˇم دَکَردَه لمالم
دا لوکی چال
کَنَه تَمبورم پیگِتَه وَشتَنَ پردَه نَه
اَیْ کوک کَردمَه
مَــنِه ایی دَروَردمَه
مارو بوکی سَر نومَه:
دَلَنگ دواِ .... دَلَنگ دواِ ....
چˇ ستا دَخَنییَه جَنگَلی سَر
آخَنییَه دشت بَه دَشت کو کَفشَنون
ویخَنییَه دَمَردَه لالَ مرَه هَردَه ختَه گورا دیلَه:
آی بیزَن! بیزَن! بیزَن!
ختِه وَستَه دِه بیزَن!
شمَه مشتون بیازَن!
دییَسن!
خاسَ نازَ کیشَ دار
سَوزَ مشتی یاشتَشَه خزونی نار!
بایَن هَمَه چˇ شیوار
اَمَه نی
سَوزَه مشتون بیازَم راست آکَرَم
بَداَنگَ بَد گورَه روزیگاری نار!
نَمنَسِل ـ 71 ایسفندَ مانگَه