علی عبدلی

برگی از دفتر مشاهیر تات و تالش

علی عبدلی

برگی از دفتر مشاهیر تات و تالش

علی عبدلی

علی عبدلی کوشش های ادبی و پژوهشی اش را در اوایل دهه ی پنجاه با پیوستن به گروه نویسندگان رادیو گیلان و همکاری با مطبوعات آغاز کرد . از آن زمان کنش های پژوهشی خود را به گونه تخصصی در زمینه تات و تالش شناسی ادامه داده است ودر این زمینه علاوه بر چاپ دهها مقاله ی پژوهشی در مطبوعات ، روزنامه نگاری ، اجرای پروژه های تحقیقی ، شرکت و سخنرانی در همایشهای ایران شناسی در داخل و خارج از کشور، همکاری در ساخت چند فیلم مستند مربوط به تالش ،تاسیس موسسه تالش شناسی، دبیری چند همایش استانی و منطقه ای و…تاکنون ۲۰ جلد از آثار پژوهشی خود را منتشر کرده و به پاس این کوشش ها موفق به دریافت دکترای افتخاری از آکادمی ملی جمهوری آذربایجان ، مدال علمی از دانشگاه دولتی ارمنستان، جایزه ادبی دکتر معین از اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی گیلان، جایزه پژوهشگر برترکشوری از سازمان صدا و سیما و لوح تقدیر نخبه فرهنگی پیشکسوت از استانداری گیلان گردیده است:

اشاره : منبع مطالب این سایت = یادنامه دکتر علی عبدلی، نشریه شریف، دوره دوم، سال اول، شماره 14، اسفند 1391

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

بنیانگذار و پدر دانش تالش شناسی

يكشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۸، ۰۹:۴۷ ق.ظ

ذبیح الله سماپور

    نخستین زنگ ذهن من از آنجا آغاز شد که در میان نیمه شبها بر آسمان مینگریستم که در میان اینهمه ستارگان کهکشان ها و کیهان، زمین کجاست و زندگی چراست؟! و جای بسیار بالای خداوند بر این کیهان بی پایان چگونه جایی است؟!. بسیار بر این دشواراندیشی جستجو کردم، ولی یافتم که جایی را نخواهم یافت، جدا از همه جا.

دومین زنگ ذهن زمینی­ام به سال 1354 بود که داستان غم­انگیز و خنده­آوری است. در پچاشت (پِچوشته یا بعد از ظهر) روزِ پنجشنبه از رشت راهی آستارا بودیم که سوار بر اتوبوسی از تهران اردبیل نشسته بودیم. همسفر کناردست من جوانی همشهری و به شمار، به یکسالی از من کوچکتر بود. گفتگوی گروهی، با گروهی از همسفران درباره­ی ایران، تهران، ترک و فارس و ... درگرفت. یکی از همسفران که اهل تهران بود، با نگاهی پرسشگرانه پرسید که آستارا هم ترک است؟

جوانک همشهری من با لهجه­ ی ترکی به تهرانی همسفر می گفت که نه ما ترک نیستیم، و به جداسری فرهنگ آستارا با اردبیل پرداخت، چرا که ترک بودن را آستارایی ها با اردبی  میشناسند و میگفت که ما با اردبیلیان جدافرهنگی بسیار داریم و نمونه­های بسیار آنرا که در تابستان آزاد استارا در کنار دریا، گواه زنده­ ی آن بودیم، تا چیزهای دیگر. بسیار گفت که چندان در ژرفای فرهنگ نمی­ کاوید و در روی نازک فرهنگی­-­اجتماعی می­ماند، ولی یک باور برنده و نیرومند برآن فرمان میراند، که نه ما ترک نیستیم.  در میان این گفتگوها که من کم سخن و خاموش بودم، به یکباره بر ذهن تازه جوانی­ام، تازیانه­ی بیدارباش دیگری خورد که پس ما کیستیم؟!. جوانک هم­سن و سال و همسفر من آنچنان با باور پاکدلانه­ای به زبان ترکی میگفت که آستارایی ترک نیست، که برای نخستین بار فلسفه­ ی باشندگی ذهن مرا به آغاز جستجوی بی­پایان ناخودآگاه مغزم واداشت. ناخودآگاه برای این بود که در آن زمان به هیچ روی، قومیت وملیت و ازین دست اندیشه های ناسیونالیستی، نمی­توانست الهه­ ی ذهن آینده­نگر و دورباورِ دوران رزمجویانه­ ی ما در برابر رژیم ستم­شاهی و ستم­داری نیروی بیدادگر امپریالیسم جهانی باشد. تنها به این اندیشه بودیم که چگونه از زیر این ستم ها باید رهایی یابیم و به آزادی برسیم. با اینهمه در کنار الهه ­ی ذهنِ دورانِ اندیشه­ ی پیروزی بر دوران ستم­شاهی و ستم­داری دوران، این زنگ چون تازیانه ­ای بر ذهن فرود آمد که ما کیستیم؟!.

پس از آن بود که با نوشته­ ای از مارسل بازن که پژوهش دانشنامه­ای خویش را از دانشگاهی در فرانسه، بر تالش شناسی بنا نهاده بود، برخورد کردم. مارسل بازن در کتاب خود از قوم تالش و منطقه­ ی قومی تالش با عکسهای دیدنی از بامهای گوناگون خانه­ های تالشان، چنان سخن گفته بود که با سرنخ های تاریخی که از این نوشته دریافتم، مرا بر آن داشت که باور کنم با داشتن زبان تالشی از تالش بودنم هیچ نمی­دانم.

چند سالی پس از انقلاب از آستارا به سمنان جَستم، پس از گذشت چندی و در پیِ نان، کاری آغاز کردم. در پیِ تازیانه­ های هی­بار روزگار بود، در کنج کویری از میهن، شنیدم که نوشته ­ای درباره ­ی تالش بیرون آمده است. کتاب را یافتم، در نخستین نگاه بی­ میلی درونی از پذیرش نام آن که «تالشی ها کیستند» بر من چیره شد.

کتاب را خواندم، از نویسنده­ای ناشناس و آماتور با نگاهی ژرف به تالش­ شناسی بود. خشم من از نگاه نخستین به نام کتاب بیشتر وبیشتر شد که چرا نام قوم و ملت بلندآوازه­ای از ژرفای باستانی ایران چون تالش را تنها به یک شهر که هشتپر بوده و تازه­ ترین شهر در منطقه قومی و بومی تالشان بنا شده است، باید گزیده شود.

آن خشم از این محافظه­ کاری سیاسی همچنان در من بود که به کتاب «تاریخ کادوس­ها» رسیدم. این بار همان نویسنده با پوست­اندازی تازه، گام در پوست­اندازی تاریخِ ایران در دیگر نوشتگان ایران و جهان داشت. با دلاوری ویژه سخن به جایی رسانده بود که تاریخ تالش را پیشینه­ تر از تاریخ ایران میدانست و بر آن انگشت میگذاشت. بر خویش ­آگهی و خودباوری خودگردان و مستقل کادوسیان، پیش از ماد و در پیوند با ماد، و بنیان شهرآوری و تمدن پارس هخامنشیان، و بومی­گری میان­بندی(منطقه­ ای) پارتیان، باوری بنیانی و پژوهشگرانه میدانی داشت.

در زنگ هی­بار و هرزه­ی ذهن من که همچنان ازین شاخه به ان شاخه که نه، به هر شاخه می­پرد، دیگربار نیز پیشامد دیگری افتاد و آن اینکه در گروه کوهنوردی از دوستان آستارایی به سبلان رفتیم. در بازگشت از سبلان، از دوست بسیار ارجمند و خوش­ اندیشم جناب مهندس فرید فیروزی در همنشینی مینی ­بوس، پرسشی را شنیدم که «شاعر بگو چه دیدی؟». آن پرسش بسان پرسش شمس از مولوی بود. هر چه خواستم بگویم، خود بسیار فهمیدم که چیزی نمی­دانم و چیزی نگفتم مگر جمله­ ای که این بود «بیشتر از کوه سبلان، نام سبلان است که مرا گرفته است».

8 سال بر این پرسش تاریخی آشوب ذهن داشتم که سبلان چیست؟! نامش از کجاست و به چه معناست؟!. به بازدید همه­ی فرهنگها و دائره­ المعارف و لغت­نام ه­ها رفتم، ولی هیچ نیافتم. به جستجوی میدانی در پژوهش نام آن کوه بلند برآمدم، تا به بن­مایه­ی تالشی آن در گویش ویلکیجی (کوه­شهری) که به شهرستان نمین گفته می­شود، رسیدم که در گویش آستارایی نیز همان بود، و آن واژه­ی «سه فه لون» بود که در تالشی آستارا «سه وه لون» گفته میشود. به همسویی این بازیافته­ ی تاریخی از گفتگوی روزمره­ی خود از زمان کودکی تا کنون، پس از 8 سال پژوهش پیگیر و ذهن درگیر ونفسگیر، به معنای واژه­ هایی چون ارس(رسنده)، اردبیل(شهرِ آرتا یا آردا)، سهند(سرش راه)، و ... رسیدم. این پزوهش چندساله به فرهنگ ایرانیکا زیر دید استاد یار شاطر پیغام(ایمیل) شد و به پیشگاه استاد عبدلی نیز رسید.

استاد علی عبدلی با همه­ ی کمبودها اما  بیش بود اندیشه، مانند یک انسان بزرگ، کاری بسیار بزرگ وسترگ انجام داده­ است. و آن این است که به گواه و باورِ کوچکِ من، و هر انسان دانش­پژوه و دانشمند دیگر، دانش و پژوهش تالش­شناسی را به شیوه­ ی امروزین بنیان نهاده است. به سخنی روشنتر از دیدگاه تالش­شناسی به تاریخ جهان و ایران پرداخته اند، نه در پزوهش ایران­شناسی یا شرق­شناسی دالانی نیز در تالش­سناسی باز کرده باشند. از این دیدگاه ایشان بنیانگذار و پدر دانشِ تالش ­شناسی امروزند. هرچند که گوشه­ های بسیاری از این دانش ناشناخته مانده باشد. دانش چیزی یکروزه و سده­ای و هزاره­ای نیست، دانش با همه­ی هستیِ زمین وانسان در پیوند بوده و هست. بنابرین راه ما تالشان برای پی­بردن به درون هستی همگانیِ یک قوم و ملت، با ریشه و برگ ایرانی همچنان پیگیرانه خواهد بود، تا همه­ ی ریشه­ی خود و همه­ی شاخه­ ها و برگهای خود را بشناسیم، حتا برگهای خزان­دیده و کودشده در خاک پربار ایران و این دیار. بیدرنگ و بیگمان استاد عبدلی همچنان سردمدار و پرچمدار این دانش خواهد بود.

بی­پرده بگویم که بنیان گذاشتن یا آغازکردن راهی که مردمی را به هویت و هستی­ شناسی تاریخیِ خود برساند، راهی دشوار و شعرگونه است، و این راه امروز به باور من همگانی شده و همه­ ی مردم تالشستان، واژه به واژه­ ی زبان و سرزمین خود را در واکاوی و موشکافی زبان­شناسانه­اند. از این دیدگاه به باور من بزرگترین شعرِ زمان ما تالش­ شناسی است که استاد عبدلی آنرا از زیر خروارها خاکِ تردید و گمان تاریخی، به روشنی آفتابِ تابان سروده است.

 گوهرِ سخن من اینجاست که گوهر هستیِ این پژوهشِ تالش ­شناسی، تنها از هستی درونی پژوهشگری می­توانست آشکار شود که زبان تالشی را خوب می­داند. در تاریخ، کم و بیش با واژه-های تالش و کادوس و از این گونه واژه­هایی که در سرزمین تالشان، از دوران باستان تا کنون نام قوم و تمدن (شهرآوری) را در خود داشته ­اند، برخورد می­کردیم. به ویژه کسروی بزرگ که با زبان گویای بسیار بلند و مانا، جان خود را بر سر اینکار به شهادت گذاشت. جدا از کسروی همه­ی نوشته­ های تاریخی در تردید و گمان بسیار بوده ­اند و هر کس از گمان خود به این موضوع پرداخته است. ولی این علی عبدلی است که با کاوش بسیار و نوآورانه از ژرفای ذهن تالش زبانه ی خود، با شکافتن پیشآمدها و نوشته­ های تاریخی، با کمک گرفتن نوآفرینانه از واژه­شناسی به زبانِ بومیِ مردمِ سرزمین  هایِ تالشی زبان، راهی را پیشِ پایِ مردم ایران، به­ ویژه غرب ایران و تالشستان گشوده است که فراتر از پی بردن به ریشه ­ی تاریخی و باستانیِ خود، راهبردی­ترین سرنخِ یگانگی اقوام ایرانی در پیوند تنگاتنگِ قومی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و حتا به امروزه روز هم اقتصادی است. به گفته­ ی دیگر، بدون شناخت زبان و تاریخِ مردمانِ سرزمین های ایران از تاریخ باستان تا کنون، نمی­توان به ریسمانِ پیوند و یگانگی این اقوام و مللِ یکپارچه­ ی ایرانی پی برد. از این دیدگاه، شناخت زبان، و به ویژه تاریخِ تالشان، ریشه­ ای­ ترین سرنخ رسیدن به ریسمان پیوند و یگانگی ایرانیان است.

 جای هیچ گمانی نمی­ ماند که زبان تالشی و تاتی از یک سرچشمه ­اند که به گفته­ ی کسروی آذری باستان باشد یا پهلوی اشکانی و یا زبان اوستایی. نزدیکترین زبان به تالشی و تاتی، زبان کردی است. زبان لری و بلوچی نیز در نزدیکی تنگاتنگ­شان که جای خود دارند، حتا در ترکی آذربایجانی که بسیاری ازواژه ­ها یا تاتی و تالشی­اند یا ریشه­ ی این زبانها را در خود دارند. زنده­ یاد بهزاد بهزادی که همشهری فرهیخته با خدمات بیشمار به کشور و مردم منطقه بود و اولین لغت­نامه ­ی ترکی-فارسی را در ایران نوشت و لغت­نامه آذربایجان را که با کار گروهیِ آکادمی علوم

جمهوری آذربایجان شوروی گردآوری شده است را با حروف فارسی به آذربایجانی ایرانی برگرداند، هنگامی که به پیشگاه ایشان گفتم که کمینه بین 40 تا 60 درصد از لغت­نامه آذربایجان یا تالشی است و یا ریشه ­ی تالشی دارد، ایشان که به بنده امید فراوان داشت تا کاری در ادبیات و تاریخ آستارا درباره­ ی تالش بودن آستارا داشته باشم، مرا بر این کار تشویق فرمود که پژوهش لغت­نامه را با مضمون واژه­شناسی تالشی در لغتنامه­ ی آذری را آغاز کنم، که اینجانب بنا به رسالت صرف شاعری به ایشان چاکرانه یادآور شدم که کار شاعر چیز دیگری است، و این باب همچنان گشوده است که اگر پهلوان پژوهشگری به این میدان گام بگذارد، با همه­ ی توان در پشتیبانی خواهم بود. این قلم که بنا به سه زبانه بودنم به هرسه زبان شعر سروده­ام، در زبان ترکی آذری نیز با وسواس ویژه­ای در گزینش واژه­­های سروده هایم، به زبان گفتگوی روزمره­ی مردم پرداخته و از کلمات بومی مردم سود می­ جویم. در نوشته­ ای پزوهشی که بخشی از آن با نام «نامهای تالشی در مظاهر طبیعی آذربایجان» که در مجله­ ی­ خوب «تالش» چاپ گردید، از نامهای تالشی در نقاط گوناگون جمهوری آذربایجان از جمله باکو یاد کرده­ام، که دارای اهمیت ویژه­ای است. چرا که نام محل های قدیم باکو یا کاملاٌ تالشی یا تاتی است، و یا از بن­مایه تالشی و تاتی به ترکی یا به فارسی برگردانده شده است. که البته این گفتار دیگری میخواهد.

اکنون با این پیشگفتارو پسگفتار تا خود گفتار، گمان من این است که به مردمان تالشستان چه آنهایی که هنوز به زبان بومی تالشی یا ترکی یا گیلکی سخن میگویند، و چه آنهایی که بنا به خواست پدر و مادران و آموزشگاه ها، به زبان فارسی گفتگو می­ کنند، سه چیز پیوسته و توأمان باید گوشزد شود که: مردم تالشستان با تالش بودن خویش چه به لحاظ زبانی(تالشی زبانان) چه به لحاظ هویت قومی ومنطقه ­ای( ترکی زبانان و گیلکی زبانان) میتوانند به نام مردمی که دارای ریشه ­ای ترین تمدن انسانی و ایرانی اند، به نام و فرهنگ خود ببالند.

بزرگترین هویت تالش این است که گسترده­ترین پیوند تاریخی را با همه­ ی زیانها، فرهنگها، تمدن های باستانی وتاریخی، از پیش از زمان ایران بزرگ باستان تا ایران گرامی امروز دارد. و این بزرگترین ریسمان پیوند ایرانیت ایران است که در دستانِ استوارگر و ایران­ساز تالشان است.

زبان فارسی بیشتر از قومی که به نامی باقیمانده از تمدن پارس بنا به روایت یونانیان و روم، به نام فارس نسبت داده میشود، زبان تالش است. زبان آذری و کرد و لر و بلوچ و ترک وترکمن و عرب و....است. زبان فارسی از این سو بالاترین ارج را داشته و باید داشته باشد که از زبانهای بازمانده از روزگاران باستان تا کنون، همه­ ی تلاش ایرانیان بر پاسداری از این زبان گماشته شده که ساخته شده از درهم آمیزی همه­ ی زبانهای ایرانی از باستان تا کنون است، نه به تنهایی یک زبان که اکنون نامش فارسی دری است. بنابرین فارسی زبانِ یک قوم غالب نیست که دیگر اقوام و ملل ایرانی نسبت به آن بیگانگی کنند، زبانِ ترکیبی از بهم برآمدن همه ­ی زبانها و لهجه­ های جداگون هریک از این زبانهای ایرانی است. از این روست که هرچه زبانهای بومی و غیربومی مورد گویش مردم ایران در باروری خود می­تواند بر باروری زبان پارسی بیفزاید. زبان فارسی را ایرانی تر و روانتر سازد که در همنشینی با همه­ی زبانهای مردم ایران و منطقه­ ی پیرامونی جایگاه ماندگاری در برابر زبان های اروپایی خواهد داشت.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۸/۱۱/۰۶